احمدرضا معتمدی؛ حورا معتمدی
چکیده
ظرفیتهای خاص عنصر زمان ، چونان علمی و هنری بودن آن ، که میتوان در دراماتیکسازی پدیدهها مورد نظر قرار گیرد، ویژگی منحصربفردی به آن در مقوله سینما بخشیده و خوانش های متفاوتی را دامن زده است، خوانشهایی که منجر به دریافتهای متنوع میشود و قابلیتهای نمایشی آن را هر چه بیشتر آشکار میسازد. یک خوانش متفاوت را از دریچهی نظریه ...
بیشتر
ظرفیتهای خاص عنصر زمان ، چونان علمی و هنری بودن آن ، که میتوان در دراماتیکسازی پدیدهها مورد نظر قرار گیرد، ویژگی منحصربفردی به آن در مقوله سینما بخشیده و خوانش های متفاوتی را دامن زده است، خوانشهایی که منجر به دریافتهای متنوع میشود و قابلیتهای نمایشی آن را هر چه بیشتر آشکار میسازد. یک خوانش متفاوت را از دریچهی نظریه دریافت و خصوصیاتی که در زمینهی پژوهشهای مختلف ایجاد میکند، میتوان جستجو نمود.هدف اساسی این پژوهش، پاسخ دادن به این پرسش است که سینما چگونه زمان را عرضه میکند و مخاطب چگونه زمان را دریافت میکند؟ این مقاله توصیفی – تحلیلی است. وجه توصیفی آن بحث زمان از منظر متفکرین و تمرکز روی زمان سینمایی است و جنبه تحلیلی آن به بازنمایی زمان سینمایی از دریچه نظریه دریافت، پرداخته است .برای گردآوری اطلاعات نیز از روش کتابخانهای استفاده شدهاست. در نتیجهی پژوهش نشان داده شده است که مواردی چون پایان باز، نشانهها و رمزگان سینمایی، نگاه های منتقدانه ( نقدگرایی)، تکرار و دریافت ابعاد جدید، پرکردن فضاهای خالی داستانی، دریافت متفاوت و وابسته به شرایط فردی و فکری و پیشینی و در هربار تماشا و... ازجمله ویژگیهایی است که از طریق آن، مخاطب میتواند به دریافت پدیده زمان در سینما نایل گردد.
احمدرضا معتمدی
چکیده
هوگو مانستربرگ در سال ۱۹۱۶ بهعنوان نخستین نظریهپرداز فیلم بر مبنای فلسفه ایدهآلیستی کانت به تجزیه و تحلیل هنر نوپدیدار سینما مبادرت ورزیده است. بسیاری از تحلیلگرانی که پس از وی به تحلیل و واکاوی نظریة فیلم وی «فتو پلی: بررسی روانشناسی و زیباییشناسی فیلم» پرداختهاند، بر این اعتقاد بودهاند که مانستربرگ علت مادی یا ...
بیشتر
هوگو مانستربرگ در سال ۱۹۱۶ بهعنوان نخستین نظریهپرداز فیلم بر مبنای فلسفه ایدهآلیستی کانت به تجزیه و تحلیل هنر نوپدیدار سینما مبادرت ورزیده است. بسیاری از تحلیلگرانی که پس از وی به تحلیل و واکاوی نظریة فیلم وی «فتو پلی: بررسی روانشناسی و زیباییشناسی فیلم» پرداختهاند، بر این اعتقاد بودهاند که مانستربرگ علت مادی یا مادة خام سینما را «ذهن» تلقی میکند. بنای این نوشتار بر آن است که ثابت کند، مانستربرگ همچون نظریهپردازان نئورالیست مادة خام سینما را واقعیت میداند، اما به این علت نظریة خود را مبتنی بر ادراک استعلایی کانت استوار کرده است و اعتقاد بر القای وحدت کامل به شیء دیداری را بر پرده سینما از طریق غلبه بر واقعیت بیرونی و اعطای شاکله درونی به شیء بر قاعده ساختارهای پیشینی فاهمه قرار داده است، سینما را چونان «فرایند ذهنی»، هنر نمایش «ذهنیت» بازشناسی میکند. پس برخلاف نظر عمده شارحان وی، مانستربرگ علت مادی یا مادة خام سینما را «ذهن» تلقی نمیکند، اینکه وی سینما را هنر ذهن باز میشناسد معطوف به کارکردهای سینما متناظر با تجربة ادراکی و سایر کنشهای ذهنی است. روش تحقیق در این نوشتار برمبنای پژوهش کتابخانهای و تحلیلی ـ توصیفی است.